بسم رب الشهداء و الصدیقین

مدتی است ستاره های "شب هشتم" کم فروغ شده اند و زلال شیشه فانوس هایش از دوده اندود شده و به خاموشی می نماید.

و مدتی بود که سرگردان در کویر به آسمان نگاهی نینداخته و از ماه و ستاره های زیبایش غافل بودم.

تا این که باز شهابی پر نور در کهکشان این دل شیدا گذشت و مرا رَمی نفسی نموده و دعوت به چیدن ستاره نمود. ستاره هایی بی شمار در خوشه هایی بی شمار تر...

و چنین شد که در  بازگشت به "شب هشتم" گفتم که فضا را به نور این ستاره ها منور کرده و تحفه ای برای همراهان به ارمغان بیاورم.

 

مزار مطهر شهید سید مرتضی آوینی

 

و چنین بود...

چهارشنبه بود و بیستم فروردین.

سالروز پرواز همان شهاب پر نور از آسمان فکه. سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم، آقا سید مرتضی آوینی.

قولی بود که به سید داده بودم و قرار بود حداقل چند سالی که در این دانشگاه و در همسایگی بهشت زهرا(سلام الله علیها) هستم، وفای به عهد را فراموش نکنم.

پس از نماز ظهر و عصر با محسن و حسن راهی بهشت زهرا(سلام الله علیها) شدیم.

چهارشنبه قبل، در چنین ساعاتی، با محسن در خاک شلمچه قدم می زدیم و اکنون به سوی خاک سرداران شلمچه.

شاید گمان کنید برای بچه های دانشگاه، چنین زیارت کوتاهی به ظاهر تکراری شده است، ولی باور کنید اگر کمی با دقت بنگری هر بار دریایی از نکات ناب را دریافت می کنی.

این بار نیز یک به یک از کنار مزار سرو قامتان گذشتیم و سلامی فرستاده و مددی جستیم.

هدف؛ تشرف به آستان معنوی سید مرتضی بود که به فضل خدا و مدد شهدا میسر شد.

و باز هم تنهایی سید مرتضی بود که در نگاه اول توجه تو را به خود جلب می کرد. تنهایی سید مرتضایی که دقیقاً در همان ساعات رسانه های دیداری، شنیداری و نوشتاری، به ظاهر مملو بود از نام و یادش.

از آن جایی که نور شهدا از نور خدا روشن است، ضمیر شهدا نیز ز ما فی الضمیر ما آگاه است و نیازی نیست که زیاده حرفی بزنی و خواسته ای را به زبان مطرح کنی. همان یک نگاهشان، اگر بنا باشد، می تواند کاری کند کارستان.

حتی اگر طبق معمول هر ساله، چند تن از خواهران مکرمه خیلی زود از راه برسند و خاتمه ای باشند بر خلوت کوتاه مدت تو با سید مرتضی!!!

باکی نیست!!

سفری بود که بُعد زمان و مکان در آن معنایی نداشت...

زیارت سید مرتضی که تمام شد، گویی باب جدیدی از معرفت در آن سو، در حال گشوده شدن بود. بابی که که شاید زیارت سید مرتضی اذن دخول آن بود.

معارفی که شاید درس های جدید استاد و نقشه راهی است برای مسیری که در یک سال آینده پیش رو خواهد بود.

کلام باز هم به درازا کشید... چرا که «لن ترانی» ها در قالب قلم نمی آیند.

بگذریم...

نا قابل است؛

چند خط و تصویری که در ادامه مطلب می آید، برداشت هایی از حقیر است تقدیم به دوستان. امید که مقبول افتد.

 

 

یا مرتضی مددی