دفاعیه!
بسم الله الرحمن الرحیم
پست قبلی "شب هشتم" اختصاص داشت به طنزی سیاسی تحت عنوان « فراخوان راهپیمایی سکوت 25 خرداد...».
از آن جایی که در باب پست نهم از "شب هشتم" حرف های زیادی برای گفتن وجود داشت، تصمیم بر آن شد پستی دیگر به تشریح و بررسی آن اختصاص داده شود...
شاید به نوعی دفاعیه!
و اما اولین موردی که حرف های اساسی را به خود اختصاص می دهد، بحث طنز بودن نوشته است. با توجه به برخی نظرات خوانندگان گرامی، علی الظاهر آوردن تعریفی از طنز ضروری می نماید:
" طنز در ادبیات به آثاری گفته می شود که در قالب نثر یا نظم به نقد اشتباه ها و بیان کاستی ها و ناراستی ها بپردازد و به صورت غیر مستقیم جنبه های نامطلوب یک تفکر را به شیوه ای خنده دار به چالش بکشد تا مخاطب به عمق کژی ها، رذالت ها، حماقت ها و شرارت ها پی ببرد."
لذا از ارکان اصلی طنز: " ادبی بودن، انتقاد آمیز بودن، تفکر برانگیز بودن و خنده دار بودن است و طنز باید آموزنده باشد، تخریب نکند و نیت اصلاح داشته باشد."
یقیناً چون طنز جملات کنایی و استعاری زیادی دارد و بدی ها را مقداری درشت تر جلوه می دهد، برای یک طرف سوزش و برای طرف دیگر سازش بیشتری خواهد داشت...
و البته از قدیم گفته اند: "حقیقت تلخ است" و در طنز حقیقت اصطلاحاً به صورت تلخند بیان می شود.
*****
حال بازگردیم به متن خودمان؛
جدای از تعریف طنز، چهار رکن اصلی طنز را می توان فهرست وار در مورد این متن بررسی کرد:
انتقاد آمیز بودن، تفکر برانگیز بودن و خنده دار بودن را ظاهراً کمتر کسی است که در این متن ندیده باشد. اما در مورد ادبی بودن باید گفت که در تجربه اول رعایت کردن همه جوانب کمی دشوار می نماید که انشاءا... در نوشته های بعدی با نظرات سازنده شما...
طنز ما نیز سعی در اصلاح و آموزنده بودن داشت و از آن جایی که شخصیت ها خیالی بودند، نمی توان آن را تخریبی نام نهاد.
بقیه تطابقات و اینکه کدام قسمت متن با کدام اصل همخوانی داشت یا نه، به شما واگذار می شود!
*****
گذشته از فحش هایی که داده شد و قابلیت نمایش نداشتند، بقیه نظرات، برخی با پاسخ و برخی دیگر بدون پاسخ، به نمایش عام درآمد. ( البته به جز نظرات خصوصی)
در این نظرات برخی حقیر را به حقوق بگیر بودن، عده ای به دروغگو بودن و کثیف نویسی و بعضی دیگر به لباس شخصی بودن متهم کردند. ( البته لباس هایم که شخصی هستند!!) و هر چه گفتیم بفرمایید کدام قسمت دروغ یا کثیف و سخیف بود، جوابی داده نشد. هر چند نظرات سازنده برخی دوستان باعث اصلاحاتی در متن شد که بودنشان می توانست مفهوم ناخوبی بیابد.
در برخی از همین وبلاگ های دور و اطراف خودمان، گاهی آن چنان تهمت هایی بی دلیل و مدرک به افراد روانه می شود و گاه آن چنان توصیفات زشتی، در مورد مثلاً یک زنی که در فلان جا به زیارت رفته بود، نوشته می شود که قلم از بیان آن ها شرم دارد و همین افرادی که گفتند متن شما فلان است و بهمان است، در آن جا به به به و چه چه می پرداختند.
اما این جا که کمی نوشته با ذائقه و تفکرات آن ها در تضاد بود فریاد وا اسفا سر دادند و هر برچسبی که توانستند به "شب هشتم" و نویسنده آن چسبانیدند.
برخی از وبلاگ های ما شده اند بولتن بی بی سی فارسی و برخی افراد مرید بی بدیل آن و این قدر تعصب دارند که به گفته هر بی سر و پایی اعتماد می کنند، الا کسی که حرفی بر خلاف عقاید آن ها به زبان بیاورد. اگر هم یکی پیدا شد و جوابی به یکی از پست های آنان داد، آن را نمایش نداده و در عین حال از سانسور اخبار توسط دیگران می نالند.
فارغ از آن که یک درصد احتمال اشتباه به آدمیت ممکن الخطای خود بدهند.
فارغ از آن که خود را به لحظه ای تفکر دعوت کنند.
مطلع همان متن را بخوانید و به مرجعش مراجعه کنید در می یابید عرض بنده را...
تازه در این متن شخصیت ها خیالی بودند. اگر می خواستم برخی از روشنفکری هاشان را بنویسم چه می گفتند؟!
مثلاً آن خانم فرهیخته ای که در مصاحبه با روباه فارسی گوی لندن نشین می گفت: "فلانی داماد بهمان جاست و..."
و نهایت منطق و استدلال ایشان را خود بهتر می دانید...
بار خدایا اینان با این منطق چگونه می خواستند کشوری را اداره کنند؟!!
در عجبم چرا پس از گذشت این همه مدت هنوز به خاطر این جمله به او جایزه نداده اند...!
عده ای هنوز فکر می کنند بی شمارند...
دوشنبه کورشان کرد و چهارشنبه را ندیدند... و جمعه ها را. ( باز هم این ندیدن را طبق آن مطلع عرض می کنم!)
عده ای حق شهروندی خود در دیگر نقاط ایران را نادیده گرفته و هنوز نمی دانند که:
" ایران که تهران نیست، تهران که شمران نیست!"
شاید بگویید که پرونده های مختومه ای را مجدداً باز نموده ای، که باید گفت: این پرونده ها هنوز باز است و مردم منتظر گرفتن حقشان.
گیریم که مختومه باشند، عبرت های گذشته را نباید گذاشت که به فراموشی سپرده شوند.
و الا همان کسی که فرمان ایجاد گشت های ظالمانه ثارا... را صادر کرد، با استفاده از فراموش کاری ما دوباره می آید و از گشت های ارشاد انتقاد می کند.
عده ای انتظار دارند که "شب هشتم" فقط بگذارد مطالبی از شهدا، فقط بگوید از دین و مذهب و ائمه (علیها سلام)، فقط بنویسد از محرم و "شب عزیز هشتم".
بسیار خب! این افتخار کمی نیست...
ولی کربلا که تمام نشده، عاشورا که فقط همان یک بار نبود ("کل یوم...").
دین ما که فقط سبحان ا... نیست. اسلام که فقط «یعمر مساجد ا...» نیست. پس « و اعدوا لهم ...» چه می شود؟!!
اسلام جامع ترین است. آن جا که آن سید بزرگوار و مظلوم فرمود: «سیاست ما عین دیانت ماست».
"شب هشتم" دین مداری می کند...
شاید باز هم کسی بگوید: " شما فقط کورکورانه از شخص اول اجرائیات حمایت می کنید" و " مانده اید از بین او و رهبر کدام طرف را بگیرید". که این هم جواب واضحی دارد...
اولاً که بین این و آن برای ما بی معنی است. ما یک مسیر بیشتر نداریم که در آن مسیر هم "بین" معنا ندارد. زاویه شاید...
ثانیاً: اولین حامی کسی که مسئولیت دارد، آن هایی هستند که به او مسئولیت داده اند و یقیناً منتقد اولش نیز همان ها می باشند. انتقاد هایی بسیار ظریف تر و شدیدتر از انتقادات سایرین... و این تازه اول راه "شب هشتم" است.
ولی نقدهایی از سر خیرخواهی... که ملت می شکنند گردن بدخواهان نظام را...
*****
و اما یکی از چشم اندازه هایی که در ورودیه "شب هشتم" ترسیم شده بود:
آن فرو ریخته گل های پریشان در باد کز پی جام شهادت همه مدهوشانند
نامشان زمزمه نیمه شب مستان باد تــا نگـویـند کــه از یــاد فــرامـوشـانند
و باز هم "مادر حسین":
" بهار 91 در قطعه 55 بهشت زهرای تهران، مادر شهید حسین غلام کبیری، هنوز در چشمانش قطرات اشک خشک نشده بود که گفت: فتنه برای سران فتنه، براندازی نشد، ولی برای جگرگوشه 18 ساله من، شهادت داشت..."
« اللّهم الرزقنا منازل الشهدا...»
پی نوشت: شمارش معکوس آغاز شده. امروز (سه شنبه) را 9 بشمارید. امروز (چهارشنبه) را 8 ، امروز (پنجشنبه) را 7، امروز (جمعه) را 6، فردا (شنبه) را 5...
یا مرتضی مددی